به نام خدا

داستان بعدی :

هزار داستان - این بار حکایت پیش بینی نصیب و قسمت در واقع درست از آب در آمد

هزار داستان : تم و موضوع داستان ناراحت کننده است ، تقاضا داریم عزیزان کم تحمل از خواندن این داستان صرف نظر فرمایند .illha

ماجرای دو بنجو شدن خانوارها و دشمن جان جوان خوش سیرت=

طبق معمول خطا ها را بر ما ببخشید لطفا .املایی و گرامری و پیوستگی جملات .


Do Bonjue i



illha
در مورد وضعیت جغرافیایی محل و وقوع همه رویدادها سعی شده با مقدمه ای مختصر برای تجسم بهتر و نگاه دقیق خواننده توصیف باز ارایه شده در واقع دقیقا نمی دانیم که تا چه حد و چه نسبت خوانندگان عزیز به موقعیت  داستان تسلط پیدا می کنند . و ایا انتظار واقعی محل وقوع و شرایط محیطی توصیف شده را با رویداد داستان تطابق میدهند یا شاید در ذهن برخی مقدمه بی ربط با طرح داستان باشد؟ .نوشتن و طراحی و توصیف داستان واقعی کار بس دشوار و وقت گیر و تصحیح و چندبار روخوانی و جمله بندی و بر طرف کردن خطاها بار ها و بارها بازبینی دارد و با همکاری افکار و ذهن و خاطرات چند بار بشکل دست نویس و سر انجام تایپ و غلط گیری و نهایتا به مورد اجرا و تماشا قرار میگیرد کاری خسته کننده در عین لذت باربودن (کار   نوشتن ) به همراه دارد . خیر پیش مواظب سلامتی تن و روحتان باشید . illha

قسمتی از خانواده های ایلی پس از بازگشت از قشلاق و تحمل راه طولانی در ابتدای مراتع ییلاق دو بنجو میشدند . بدین منظور که هر خانواده در دو مرکز همه امکانات زندگی را بدو قسمت یکی در مزارع و املاک خریداری شده متمرکز و بخش دیگری همراه ایل به مراتع سر سبز ییلاق بدور از مرکز اول نیروهای خود را بنا به ضرورت و توانایی کارکرد تقسیم بندی و تا انتهای بهار و درو محصولات جداگانه  سپری میکردند . تا شروع درو محصولات و به پایان رسیدن محدودیت مکان  چرای دامها هر دو گروه بهم ملحق میشدند .اگرچه دو گروه بودن وتقسیم امکانات مشکلاتی در بر داشت اما از جهاتی هم بسیار مفید و در آمد مزرعه و گله داری هر دو را شامل حال صاحبان مزرعه و خانواده های ایلی مورد بهره بردار قرار میداد . خانواده نگاه یکی از ان خانواده هایی بود که این سبک زندگی بهاری را در پیش رو داشتند . این خانواده با زندگی در دهکده ای در فاصله دو کیلومتری باغ مزرعه با تنها پسر خود به امورات مزرعه می پرداخت  و پدر و مادر و تعدادی دیگر از اعضای خانواده  تازه سر از ییلاق  در آورده بودند.مسیر  ییلاق نهایی ترین و دورترین مکان از گذرگاه های منتهی از قشلاق  و بر عکس بود . مسیری سخت و کوهستانی و پوشیده از انبوه درختان جنگلی در مسیر گذر از نقطه حرکت بچشم میخورد . معمولا  سالی یکبار از این گذرگاه سخت میگذشتند . مسیر های جایگزین را برای فرود از ییلاق  خوش آب و هوا انتخاب میکردند . بارها و بارها از این گذرگاه مسیر ایل از دوران گذشته استفاده میشده است و تا حدودی مسیر اجداد ی رفت و آمد همگان بوده است . برای ایل سربالایی شیب دار راحتر بود تا سراشیبی تند گذر گاه . به سبب بار و بنه و حرکت چهار پایان و شترهای با بار سنگین یکی از گذر گاه های کوهستانی پر درد سر بشمار میرفت .  قرارشان این بود که سام با آبیاری مزارع جو و گندم فردا ی آن روز با ترک دهکده برای رساندن آذوقه به ییلاق عازم شود . شب سخت و طاقت فرسا در  تاریک مکان و زمان در پیش بود . کار آبیاری در مزارع با بیخوابی تا سحر و پایان  نوبت خود با خستگی همرا بود .اما شادمانه پس از یک هفته به کوه و دره وارد و پس از پیمایش 4 الی 5 ساعت خود را به  سیاه چادر خانواد گی در قلل کوهستان خواهد رساند،باید  لوازم  و مواد خوراکی و مایحتاج ضروری  آنها را تا ظهر به مقصد برساند . تا چندی قبل همه مالکان و خرده مالکان( بخش مهمی ازمالکان   از اهالی ایل ضمن کوچ بودند ،که  با خریداری عمده زمینهای مرغوب منطقه ،  مالک آنجا  محسوب میشدند .) از  آ ب خدادادی کاریز باستانی که به همت گذشتگان طراحی و اجرا شده بود استفاده مطلوب میکردند . حکایتهای جالب و عجیبی در مورد این کاریز ( قنات ) سر زبانها بود .  برای شش دانگ کل مزارع با تقسیم سهام ابدهی هر فردی به مقدار نیاز اب را از نهر پر اب قنات به ترتیب به سمت مزارع خود با کنترل و ناظر مربوطه هدایت میکردند . اما با فرا رسیدن تکنولوژی جدید بهره برداری از ابهای زیر زمینی با رها کردن کاریز باستانی و عدم رسیدگی به  لایروبی و نگهداری با صرفه  و حفظ مصرف منابع زیر زمینی و عدم مصرف بی رویه  از اب همیشه جاری کاریز ، به حفر چاههای نیمه عمیق روی آوردند و با موتور پمپ های تازه به بازار آمده بقول خودشان با صرف هزینه گزاف از شر لایروبی و جر وبحث کاریزها خلاصی یافتند و کاریز با آبدهی نامناسب به سبب عدم همکاری برخی ذی نفعان  کاریز  خوابید. همان چیزی که دلشان راغب بود برای وداع با کاریز رخ داد . کاریز باستانی براحتی متروکه شد و همه مصمم به تهیه اب با تکنولوزی نوین روی آوردند . پمپ ها  برای خروج اب از اعماق مناسب زمین توسط موتور های دیزل پر قدرت هندلی با نصب تسمه ها راه انداری و کار میکرد و اب توسط پمپ  و لوله های  فی به سطح زمین و مزارع براه می افتاد . برای هندل زدن  (چرخاندن) موتور های سنگین حد اقل سه نفر فرد قوی بنیه  نیاز بود ، ( آنهم بستگی به نوع و قدرت موتور داشت )تا موتور روشن و پمپ بکار افتد .  گاهی موتور های ضعیف با نیروی یک تا دو نفر روشن میشد اما کارایی مفیدی نداشت و اب کمتری روانه مزارع میکرد .گرچه هزینه بالاتری نسبت به قنات متحمل میشدند اما تا اندازه ای کشاورزی را به سمت راحت طلبی سوق میداد و هر کس اختیاری از آب زیر زمینی برای آبیاری استفاده میکرد . برخی موتور پمپ ها قیمت سنگین داشت و هر سه یا چهار نفر مشارکتی در همسایگی یکدیگر و به نوبت آب را به مزارع خود  میرساندند . آن شب حادثه ساز نوبت سام بود که با چراغ دریایی فاصله دهکده تا مزرعه را اوایل  شب طی کرد تا بموقع  سهم آب  متعلق به خود را تحویل و به مزرعه گندم زار  خود در جوار مزرعه همسایه  خود برساند و سال آتی گندم خوب و با کیفیت برداشت کند . آبیاری در مزارع شیفتی مستم تلاش و کار مداوم ، همراه با خستگی، شب  تا صبح بیداری  ، باید مشغول آبیاری باشد تا نوبت خود نسوزد .طبق قول و قرار   فردا دم سحر  سام باید  عازم ییلاق و به دیدار خانواده منتظر خود برسد . شبهای بهاری در آن مرکز بیابانی سرد و خنک و صبحگا ه هان نیاز مند به پوشش لباس  مناسب داشتند . سام هم تنها پسر خانواده و دارای یک فرزند بود  . آن دیگر فرزند  هم در راه داشتند و در انتظار تولد دومین هم بودند . زحمت، کار و تحمل رنج و بی خوابی شادی و شعف برای آینده خود و فرزندان سبب شده بود که روز و شب در تلاش بی وقفه باشند . ان شب سخت و سرد بهاری که تازه از زمستان وداع گفته بود .با چراغی که  تند باد بهاری مدام در وزیدن ، چند بار ان را خاموش کرده بود براه خود به سمت مزرعه راه افتاده بود سام جوانی خوش قد و بالا و مرامی پهلوان صفت داشت خود بتنهایی قادر بود جواب سه یا چهار نفر را در کشش تسمه وچرخش هندل در لنگر موتور را  با آن هندل و لنگر سنگین وزن  موتور را به چرخش در آورده  و روشن کند . موتور های سر چاهها یک و دو لنگره با قدرت 26 و 28 اسب بخار نامگذاری میشد . هر موتوری در مزارع با سوخت گازوئیل با حد اقل سه نفر فرد پر زور روشن میشد چه لنگری چه تسمه کشان . او به تنهایی و بدون یاری دیگران موتور خود را راه انداری میکرد و یک تنه و یک پا پهلوان در نوع خود برای خود  و اهالی دهکده بود . هر موتوری در هر نقطه در حوالی چند فرسنگی احتیاج به لنگر انداختن بود او را صدا میزدند و با کمال میل یار و مدد کار اهالی بود . خوش مرام و خوش غیرت و لوتی صفت بقول معروف  و پهلوان و با اخلاق نیکو به هر گونه در خواست همسایه هرگز در حد امکان و وقت کافی جواب رد نمیداد . به او سام پهلوان نام نهاده بودند . بخاطر زور مندی عجیب و فوق العاده وی، خوش بحال همسایه های نزدیک وی بود . بهر حال آن شب  نسبتا سرد بهاری سر ساعت مقرر به مزرعه خود رسید و اب را از شریک خود تحویل و روانه جوی و جدول مزرعه گندم خود کرد . هر از گاهی یک دهنی آواز دشتی سر میداد .در تنهایی در بیابان خنک رو به سردی  آزار دهنده با  آواز خود انرژی بیشتری نصیب خود میکرد و نیم نگاهی به برنامه های عزیمت فردای خویش در ذهن داشت . برای وعده فردا دقیقه شماری میکرد که به دل کوهستان بزند و نزد پدر و مادر نسبتا سالخورده  خود برود . در دل شاد بود و سرحال . در ییلاق هم خانواده در انتظار او بودند تا فردا با طلوع افتاب تا ساعتی بعد خودرا به چادر کوهستانی برساند . امان از انتظار ،خیلی زمانبر و کسل کننده است برای همه ما پیش امده یا پیش می اید که چقدر لحظه انتطار طولانی و حوصله بر است . بیچاره سام پاک فراموش کرده بود سوخت کافی به باک کوچک موتور بریزد نیمه های شب تار  هنوز بدون حضور ماه به آبیاری در دل شب بکار خود مشغول بود. در حین  آبیاری  با محو شدن صدای  مهیب موتور در  میان بادهای تند و گذرا از شمال به جنوب و قطع آب  جوی متوجه نقص موتور شد . بلافاصله رد جوی آب را با جدیت گرفت و گفت لعنتی اینوقت شب وقت قطع شدن اب و خرابی موتور بود !. فردا هزار کار دارم . فاصله مزرعه را تا محل نصب موتور پمپ  را طی کرد اوضاع ان را برسی کرد تا متوجه تمام شدن سوخت شد . بلافاصله سوخت گیری کرد ان موتور لندهور ، با هوا گیری  عملیات اولیه آمادگی موتور هزار مکافات داشت  تا  به مرحله رشن شدن برسد .خاموشی موتور  حال گیری و ضد ذوق  در آنچنان شب  عجیب و طولانی  برای سام رقم خورد .بعد از انهمه اتلاف وقت و زحمت و کار فرسایشی خسته کننده ، آماده لنگر چرخاندن آخرین مرحله دوباره بکار انداختن موتور بود . عجب شب بد یمنی شده امشب !همه با من سر ناسازگاری دارند. تند باد همراه با سوز سرمای بهاری غریبه بودن و تنهایی بیابان مزارع ، اضطراب و دل شوره نا امید کننده ، افکار درهم مغشوش کننده ذهن برای اتمام آبیاری و عزیمت به ایل در بلندیهای بادگیر ،همه سبب شد  کمی دلش غصه دارشود .دو باره زد زیر آواز دشتی در دل بیابان صحرای خلوت و تاریک که سکوت ان را در جای جای دشت فراخ صدای وزش بادهای تند بهاری و موتورهای همسایگان  در فاصله دورتر از  خود بود، می شکست  . اگر قدرت بدنی فوق العاده او نبود با ید تا بعد از نیمه شب  بدنبال افراد همسایه بدود و نیروی کمکی جمع کند و تا صبح گرفتار بر طرف کردن مشکل از کار افتادن موتور شود .  بخوبی به خود  میدید که همزمان دو لنگر و دو موتور را باهم روشن کند . گویا در عملیات نمایشی گاهی میگفتند کمر  الاغ فربه را یک دستی سر مچ  از زمین بلند میکرد. قدرت بدنی سام مثال زدنی بود . اما آن شب سرد با پیچیدن مفرش نرم و لطیف دور گردن و صورت برای حفاظت از بادهای سرد و آزار دهنده همه کارها را روبراه کرد و به مرحله اخر لنگر گردانی رسید . با چند دور چرخاندن لنگر موتور یک دسته را می انداخت بقیه کارها توسط موتور انجام و با صدای مهیبی موتور بکار می افتاد و دیگر بیل خودرا بر شانه و راهی مزرعه میشد . اما  آن بیل هرگز بر شانه اش  نه سنگینی و نه سوار شد .همه  را در انتظار ابدی فرو برد .پدر پیر و مادر ناتوان در ان دور دستها در سیاه چادر ییلاقی و دست و پای بهم ریخته و صدها کار عقب افتاده و در حال انجام همه و همه و حتی زن و فرزند و کودک هنوز بدنیا نیامده همه را فراموش کرد . یا علی گفته بود طبق معمول همیشگی و دسته هندل را در محل مخصوص چرخ لنگر انداخت ، دور اول و دوم و سوم و در دور چهار و پنج دیگر با انداختن دسته روشن  ،کار تمام است خود موتور  دیگر راه افتاده و با اخرین دور و سرعت و زور میچرخد به اندازه زور 28 راس گاو کشنده، ببینیم چه زوری دارد این موتور با این  دو لنگری ، خود لنگر بزرگ و چرخان فی از آهن صیقلی  تا نیمه بدن یک ادم معموای میرسید .  با بیخبری شاید خواب آلودگی گوشه ای از همان دستمال محافظ سرما که دو سه دور دور گردن بود دور هندل پیچیده شده بود و با  دو دور کشیده و راحت به دور لنگر پیچیده و  حتی با وضع خاموشی ،خلاص کردن ان خیلی نیرو و کار میبرد چه رسد به شتاب و سرعت گرفتن موتور و لنگر چرخان با تسمه متصل به پمپ چرخان .در هر ثانیه چندین دور پر قدرت همه چیز را خرد و خمیر و آسیاب خواهد کرد وقتی گردن را به سمت لنگر غول پیکر  کشید ه متوجه اشتباه بزرگ مرگبار خود شد ه متاسفانه کار از کار گذشته بود و دیگر تا با خاموش شدن موتور نیز هنوز صدها دور پر قدرت خواهد زد کاری بس بیهوده برای نجات نه یک پهلوان بلکه ده ها پهلوان خواهد  بود . برای نجات خود احتمالا  در حالت خواب آلودگی راه فراری از شکست ندیده و  نبود . اما با چرخیدن بخشی از اعضای بدن لای چرخ  دوار و تسمه با همکاری یکدیگر کارش را ساخته بود و دور زدن اجزا متصل به  موتور با سر و گردن پیچیده با مفرش کار خود راتمام و کمال ختم کرد . انطوری که باید نمیشد اتفاق ناگوار افتاد و تنها چرخش دست و پا و گیر افتادن در شلنگ سوخت رسانی اما دیر وقت و بی فایده موتور خاموش و بدن بیجان پهلوان ما در کنار چاه و بین تسمه ها ی گرفتار دراز کش با بدنی نرم و بی تحرک تا صبح فردای خروس خان در محل چاه مشترک سرد و جان داده بود . نوبت تغییر شیفت آبیاری در سحر گاه اتفاق می افتاد و اب جدول بایستی به مزرعه شریک بعدی تعلق گیرد . با متوقف بودن صدای موتور مسئله جدی بنظر می امد و در فکر روشن کردن موتور در صبح سرد ان روز نحس بهاری برای شرکا و سام از دست رفته همه کار و کاسبی و ابیاری همه دهکده و آبادیهای دور و نزدیک را به تعطیلی کشاند . اما خبر داغ فرزند کی و چگونه ، توسط کی  به خانواده پر جمعیت سام خواهد رسید .فردا بجای عزیمت  سام  پر ذوق و شوق به ییلاق سر سبز و سرکشی به خانواده نیازمند نیروی کمکی خویش ،  تاظهر  و حدود اذان  ظهر بهاری به بهانه های متفاوت پدر و مادر را به آرامستان پر از جمعیت کشاندند تا با دیدن  فوج جمعیت خود به خود خبر مرگ عزیز خود را شاهد باشد . در این صورت نام هیچکس در لیست بدنامان خبر  رسان نا گوار در اذهان خانواده داغدار باقی نماند .  نا گفته پیداست که اتفاق ناگواری برای انها رخ داده است . حتی بدون کلامی انها بر بالین فرزند آماده دفن خود حاضر گردیدند .   بجای شنیدن خبر مرگ فرزند، خود بی رابطه مرگ نا بهنگام تنها فرزند پسر خود را به چشم دیدند و اشک ریختند و در حسرت روزگار سالها زیستند . پدر و مادر سام و  برخی از اعضای خانواده به نوبت  از این دنیا رخت بر بستند .  سالها گذشته و آن طفل ندیده پدر ،متولد شد ه بعد از پدر ، با زحمت بی پدری، بعدها مادری  در دامان و دستان مادربزرگ و پدر بزرگ  پرورش و تربیت شدند و هم اکنون دارای زن و فرزند هستند  و  درحال نزدیکی  به پیوستن به نسل دوم و سوم را در حال سپری کردن هستند یاد و نام همه در گذشتگان ایل به خیر و نیکی و روحشان شاد باد .  شما هم همواره در سلامتی کامل بسر برید illha
روزگار خوشی داشته باشید عزیزان
illha

داستان کلاه** کلاهی که هر گز بسرم نرفت - باد اورده را باد میبرد

اصطلاح - ضرب المثل ایلی (متنجنه )

داستان قربان قسمت اول- اجل برگشته میمیرد نه بیمار سخت 1

داستان و ماجرای کوتاه اسب ربایی من - نان و نمک بچش اما شکستن نمکدان هر گز

هزار داستان -عروسی نا فرجام زلیخا ، دختر زیبای ایل

هزار داستان :ابتکار مفید خانم آموزگار در کلاس و آموزشگاه

هزار داستان ::تر فند بازگشایی زبان ساحری که وانمود میکرد بطور مادر زادی لال است.

موتور ,کار ,های ,، ,مزرعه ,خانواده ,و با ,را به ,را در ,و در ,خود را

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تکتا صدا My best friend کنایه 64 ساچمه سرای تیرانداز بوته دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. 52437336 خلاصه کتاب تعلیم و تربیت اسلامی آشپزخونه بلاگ شهروز ساب موزیک|دانلود آهنگ