نوه خانم معلم داستان ما : آقا رادمهر


خاطرات

با پوزش طبق معمول خطاهای نوشتاری و مفهومی  را ضمن بخشش  در صورت وم در ذهن خود با ایده اصلی داستان وفق دهید= illha

قابل توجه آموزگاران و والدین محترم :illha

 روشی سازنده و مفید  در کلاس درس  هنگام  واکنش نا مناسب دانش آموز

آموزش – او در هنگام ترسیم و تبدیل اشکال هندسی و آموزش یادگیری ریاضی تفریحی با مدادرنگی و ساخت گیاهان و جانوران با خمیر رنگی  به نوه کوچولوی خود رادمهر ،ناگهان این خاطره قدیمی در کلاس درس برایش زنده شد و آرام ارام به جو و حال و هوای دوران تدریس غرق شد  و چنین تعریف کرد :  البته او هم اکنون سالهاست از درس و مشق و کلاس فاصله گرفته و در حال بازنشستگی پیرامون آموزش کودکان همچنان روش های کلاسی گذشته را در بهبود تربیت و آموزش کودکان در منزل مشغول است .بچه ها شامل نوه خود و کوچولو های فامیل دور و بری هستند .او چنین ادامه داد که گاه گاهی با آموزش رفتار مناسب با اشیای اطراف کودکان زمینه را برای درست زیستن انها در فضای شاد کودکانه با لذت تمام اوقات خود را بجز خدمت به خانواده هنوز هم با کودکان سرو کار دارد .میگفت در دوره تدریس در پایه دوم دبستان خیلی سال پیش در یک کلاس پر جمعیت دانش آموزی مشغول تدریس بودم . با وجود دانش آموزان پر جنب و جوش و فعال و برخی با شیطنت کودکانه هر چند دشوار ولی عاشق تدریس به کودکانه دبستانی بودم نسبتا در کار خود موفق عمل میکردم . البته بگفته وی سن و سال و خوی جستجو گری کودکان خود به خود ان جو شلوغ کاری را ایجاب میکرد و نمیتوان گلایه و شکایت از آنها داشت . اتفاق مهم از اینجا آغاز گشت که در پایان زنگ استراحت بچه ها برای پریدن و دویدن و هجوم از کلاس و رسیدن به زنگ مفرح  و دوست داشتنی تفریح در حیاط مدرسه امانشان بریده بود و مانند لشکری اماده خروج بودند .  ودر نتیجه با نواخته شدن زنگ بموقع استراحت  حمله بسوی فضای آزاد آموزشگاه کلاس را بکلی خالی کرد بجز دوست کوچولو آنهم زیر کت و نیم کت، همه بچه ها  عاشقانه به حیاط مدرسه ریختند  . من  که بطور اتفاقی منتظر خروج دانش آموزان بودم  متوجه شدم تنها دانش آموز کوچولوی کلاس زیر نیم کت ها می لولد و یکی یکی گوشه های کلاس و تمام سطوح کف کلاس را جاروب وار به جمع آوری بقایای نوشت افزار ریخته شده روی زمین از سالم و خراب تا تکه و پاره شده انواع مداد و مداد پاک کن و تراش را جمع  و سرازیر کیسه دهانه گشاد خود میکرد . با آن قد و قواره کوچکش هرچه دم دست بود  ، هر ذره ته مداد ها و پاک کن ها و تراش های مستعمل و دور ریختنی را در کیسه ای جمع آوری میکرد . در انتظار نشستم تا تمام کلاس را ذره دره پاکسازی کرد و سرش را بالا آورد و در حال خروج گفت خانم معلم اجازه  هنوز اینجا هستی ! اجازه برم بیرون  حیاط هوا خوری !. ی تصمیم گرفتم او را فرا بخوانم گرچه شاید به شخصیت آن کوچولوی عزیز با آن سن و سال کم بر بخورد و تاثیر منفی در او شکل گیرد . مکثی کردم صدایش زدم ،پسر عزیزم چه میکنی و در کیسه چه داری . اجازه خانم معلم هیچی پاکسازی و تمیز کردن کلاس مگر کار بدیست . گفتم نه عزیزم .رسم نیست که شما کوچولو ها دستان کوچک و نازنین خود را با زمین کثیف مالیده شده  با کفش های  همه دوستان آلوده کنی! بازهم برایم جواب داشت . اجازه خانم معلم میرم دستم را پاک پاک میشویم . بلافاصله گزینه درستی به ذهنم رسید که هم خودم و هم آن کودک را دچار دل نگرانی و شکست نفسی در حد سن و سالش در او ایجاد نشود . بیا و یک کار مهمتری برای همه دوستان همکلاسی انجام بده آیا حاضری عمل کنی . بله خانم معلم آماده ام چه کار باید انجام بدهم . خوب حالا چه چیزی در کیسه داری گفت همه چیز . آیا حاضری به دوستانت کمک کنی و همه مداد و پاک کن و تراش های دور ریخته شده را برای اینکه اسراف نشود در جعبه ای در ورودی کلاس در کنج طاقچه بریزیم تا هر کدام از دوستانت که نیاز داشتند از انها استفاده کنند . با شوق و ذوق بیش از اندازه در مقابلم پرید و همه را به من تعارف کرد بفرما خانم معلم. من دیگر چند برابر از او خوشحالتر شدم که فورا توانستم بصورت خوشایندی این مشکل را حل کنم طوری که به او لطمه روحی  نخورد . زنگ کلاس  با ز،هم نواخته شد، در حالیکه هنوز بر آن موضوع در کلاس درس کلنجار میرفتم  . با حضور  ما دو نفر  هنوز در پی تصمیم برای به اجرا گذاشتن برنامه  فوری خود بودم . و دیگر فرصت رفت و برگشت به دفتر میسر نشد . بچه ها  همه فرا رسیدندو  در جای خود مستقر شدند و کاملا ساکت بودند بر خلاف دفعات قبلی که با خیلی ساکت باشید و پنجه بر میز کوبیدن تازه به سکوت میرسیدیم . انها هم با اطمینان کامل متوجه اتفاقی رویداده  در کلاس بودند و چهار چشمی ما دو نفر را زیر نظر داشتند و گاهی هم برخی با کنجکاوی با بغل دستی در گوشی چیز هایی میگفتند . حال منتظر باز شدن دهان معلمشان بودند تا ماجرا را شرح دهد سابقه نداشت خانم معلم قبل از دانش آموزان به سر کلاس حضور یابد یا اینکه تمام زنگ تفریح در کلاس مانده باشد همین موضوع ذهن بچه ها را در گیر کرده بود هنوز سکوت نشکسته کوچولوی مورد نظر این پا و ان پا میکرد اجازه خانم معلم برم سر جایم پیش دوستانم ،گفتم فعلا کنار من باش با تو کار دارم . بچه ها طاقتشان سر امد اجازه  خانم معلم مشقهایمان آماده است نگاه میکنید ؟. درس بعدی با روحیه متفاوت بچه ها برای برخی خوب و خوشمزه و برای برخی متفاوت و حوصله بر بود مثلا کلاس ریاضی و حساب و کتاب با درس فارسی از زمین تا آسمان برای همه متفاوت است . برخی دلشان برای درس شیرین و مورد علاقه به تنگ آمده با داشتن تکالیف خوب و روحیه عالی در انتظار تشویق کلامی معلم بودند و برخی بر عکس دلشان به وقت گذرانی خوش بود . برای معلم هم تنوع و تجدید قوا  در امر تدریس بود .  من هم شروع کردم به اطلاع رسانی  اینطور ادامه دادم :مطلب مهم اتفاق افتاده در کلاس امروزاینست ،بچه های عزیز و دوست داشتنی درس فارسی ، چند دقیقه ای بیشتر وقت شما را نمیگیرم اغلب بچه ها هم از خدا خواسته تمایل داشتند این زنگ هم زودتر بگذرد و به پایان کلاس نزدیک تر شوند  . نگاهی به چهره کوچولو و چشمان تیزش حاکی از نوعی خجالت موج میزد و در دل خدا خدا میکرد من  او را انگشت نما نکنم  دیگر .وای چه کار بدی کردم . قسمت اول داستان و جمع اوری باقی مانده و تکه های مداد و غیرو نقطه اوج بدنامی برایم هدیه شومی دارد اگر مطرح شود کارم ساخته است شاید او ن کوچولو ولو با موافقت تصمیم من راضی و خشنود بود اما بخش اول ماجرا درد اور و آزار دهنده بود برای روحیه من و ان کوچولو شرم نزد همکلاسی ها . ولی من تصمیم واقعی خود را مبنی بر عملی کردن و تغییر موضوع و موضع رویداد لحظات قبل را بشکل مفید و عاقلانه در ذهنم حلاجی وبررسی  کردم بشکلی  قابل تفهیم برای بچه های دبستانی با روح لطیف وحساس ، نازک و شکننده و قابل تغییر با کوچکترین تلنگرمیشود سازنده بار آورد و شاید با کمی اشتباه خوی نا پسند دیگری در ذهن و عالم کودکی ابتدا ترسیم و در بزرگسالی غیر مثمر و حتی ناهنجاری برای محیط و جامعه ببار اورد . بازهم در تفکرم و سنجش موارد عواقب آن روش پیشنهادی باید در انتظار نتجه مطلوب یا عکس ان باشم    . اینطور سخنانم را آغاز کردم . بچه خوب دقت کنید اقای ف امروز زنگ تفریح کار خوبی و ایده بهتری دارد ببینید شما هم میپسندید یا نه ؟ همه با تمام قوا گوشها را تیز و چشمها را متوجه ما دو نفر  و تابلو کلاس و کیسه سفید گره خورده را می نگریستند . نا گفته نماند سایر دانش آموزان از کار جمع آوری ته مانده نوشت افزار های دور ریخته شده گویا با خبر بودند اما با این اتفاق و تصمیم پیش رو همه بد گمانی ها نسبت به روح حساس او بکلی دگرگون و خوش بینانه خواهد شد . چه  شده باید خبر مهم باشد . ادامه دادم بچه ها مداد های دور ریختنی بعضی از شما دانش آموزان و پاک کن های نیمه و تراشهای کنار ریخته شما هنوز قابل استفاده است .حال اگر کسی دوست ندارد مداد نیمه دست گیردو تمرین انجام دهد آن را تحویل این دوست عزیز دهد تا جمع اوری و ذخیره شود نه دور ریخته  میشود و  نه از استفاده مجدد کنارمی رود و بعد هم شمه ای از طرز درست شدن مداد و قضیه تخریب جنگل و اسراف در مصرف را برای توجیه عمل خود شمردم و بازگو کردم . از این پس به پیشنهاد من و دوست کوچولو که همه کاغذ ها و برگه های سفید پرت شده در کلاس و کلیه مدادهای رنگی و سفید و سیاه و مداد پاک کن ها  تراش ها را جمع آوری کرده تا در جعبه ای در طاقچه ورودی کلاس برای همیشه تا پایان سال تحصیلی باشد و هر کدام از دوستان شما که با عجله به مدرسه آمده اندو امکان دارد مداد و پاک کن و یا تراش خود را جا گذاشته یا بین راه گم کرده اند همه و همه چه انها که احتیاج دارند و چه انها که کیفشان پر از نوشت افزار است میتوانند از محتویات این جعبه عمومی استفاده کنند . آیا شما موافقید با تصمیم ما دو نفر ؟ . همه با غوغا و شلوغ فریاد زدند بله بله . پس چرا معطلید تشویق کنید این دوست خوب خود را با دست زدنهای پی در پی کلاس هم نظمش دوباره بهم ریخت . یکی از دانش آموزان گفت اجازه خانم معلم من هم جعبه در منزل و هم خیلی مداد و نوشت و افزار خوب دارم میتوانم ان را به مدرسه بیاورم به کلاس هدیه کنم .به  او افرین گفتم و همه شاد و خوشحال و دارای انگیزه مضاعف برای شروع درس بعدی اماده بودند . تا مدتی با هلهله و شادی دنبال نقشه جمع آوری نوشت افزارهای بلااستفاده و نیمه کاره برای اوردن به کلاس و اضافه کردن به بانک بزرگ در جعبه با گنجایش صدها اقلام  از اجناس نو کهنه مورد بحث از یکدیگر سبقت میگرفتند .  تمام  باقی مانده و نیمه استفاده شده  حتی نو دست نخورده از اقلام متفاوت به جعبه سر گشاده و بانک نوشت افزار کلاس اضافه میشد .برای  استفاده دانش آموزان این کلاس تا پایان سال تحصیلی همیاری خوبی بعمل اوردند و دیگر هیچکدام  از دانش آموزان کلاس  به بهانه نداشتن و فراموش کردن و جا گذاشتن مداد و پاک کن  ،تراش از ننوشتن تکالیف کلاسی طفره نمیرفتند و این شد که یک قدم و تصمیم  سازنده  با ابتکار جالب ،هر گز تکه کاغذ و تکه کوچک مداد هم نه در سطل آشغال و نه در کف کلاس و زیر نیم کتها ریخته شد و جعبه روز بروز پر تر از روز قبل با وسایل اهدایی دانش اموزان با بضاعت انباشته میشد .یک راه حل مناسب  و تاثیر گذار در کلاس درس، درس زندگی و صرفه جویی و نظافت عمومی محل تحصیل یعنی کلاس درس به جو همیاری و دستگیری یا کمک عمومی به یکدیگر اتفاق افتاد . در عمل به افراد بی بضاعت با این روش پیشنهادی مفید و موثر واقع شد و همه به میزان مناسب با لذت تما م از داشته های یکدیگر بهره میبردند . درود به آموزگاران این مرزو بوم که شعله آموزش و آگاهی عمومی و تربیت زیر بنایی جامعه را بر افروخته در دست داشته و هم چنان در دست دارند و سپس آن شعله بر افروخته را دست به دست به اعضای همکار بعدی خود بنوبت سپردند تا درس زندگی   واقعی نونهالان جامعه در خانه دوم  ( مدرسه )خود برای یادگیری علم و زندگی بکوشند .فکر نو و ایده نو و ابتکار جالب و سازنده و مفید درساخت افکار  افراد  جامعه از ابتدای کودکی محقق خواهد بود . بقول استاد و مربی دوره های پیشین ترکه و چوب  تازه و نازک، قابل خم شدن و اماده   تغییر مفید هست باید آنرا اصلاح و بنحو خوب و ایده آل خم و راست کرد مگر نه

چوب و تنه خشک بجز مقاومت و شکسته شدن هیچ اتفاق مهم دیگری نخواهد افتاد .البته مقایسه امروز با گذشته نگاهی متفاوت و غیر قابل انکار است . این روزها با توجه به اتفاق ناگهانی این بیماری منحوس و زشت  کوید 19 نوعی همان ویروس کرونا اصلا غیر عملی و حتی خطرناک است البته انهم حتما راه کار مناسب و بر اساس پروتکل بهداشتی مسولان بهداشتی  قابل حل هست!! منتها به طرق بهداشتی  دیگر . تن و روحتان خوش و در آرامش کامل باد !  -illha

-illha


illha

-illha

داستان کلاه** کلاهی که هر گز بسرم نرفت - باد اورده را باد میبرد

اصطلاح - ضرب المثل ایلی (متنجنه )

داستان قربان قسمت اول- اجل برگشته میمیرد نه بیمار سخت 1

داستان و ماجرای کوتاه اسب ربایی من - نان و نمک بچش اما شکستن نمکدان هر گز

هزار داستان -عروسی نا فرجام زلیخا ، دختر زیبای ایل

هزار داستان :ابتکار مفید خانم آموزگار در کلاس و آموزشگاه

هزار داستان ::تر فند بازگشایی زبان ساحری که وانمود میکرد بطور مادر زادی لال است.

کلاس ,هم ,ها ,های ,مداد ,دانش ,خانم معلم ,در کلاس ,دانش آموزان ,بچه ها ,مداد و

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود جزوه dpowerf علمولوژی mahroadkhazeh سیدسجاد حجتی دانلود رایگان نرم افزار و اپلیکیشن اندروید دستپخت ناب عربی