به نام خدا



این قسمت بر اساس واقعیت نگارش  شده

است

برخی نامها قرار دادیست

 مجموعه هزار داستان

:همیشه  دول  (دلو آبکشی ) سالم از چاه بیرون نمی آید

داستان دوم : دو پیرزن ، دو مادر بزرگ ، دو گوهر گرانبها در همسایگی یکدیگر دیوار به دیوار میزیستند . یکی ماهی نام داشت و از نظر مالی توانا و از  قدرت مالی قابل ملاحظه بر خوردار بود . دارای 5 فرزند پسر و دو دختر بود . داشتن پشتوانه مالی و خانوادگی  را بارها مایه مباهات و افتخارات خود و خانواده میدانست . اما در جوارش پیر زنی هم سن و سال و کهنسال  تک و تنها  با وضعیت مالی ضعیف بنام شاهزاده زندگی میکرد . حد اقل شبانه روز چندین بار متوالی یکدیگر را زیارت میکردند هر دو از توانایی جسمی خوب و مناسب  در عین کهولت سن داشتند . سر کوچه و ته کوچه و بین مردم  مدام  ماهی با لعن و طعنه خوش و نا خوش به شاهزاده در میان جمع و تنهایی ، تنهایی وی را مانند پتک گران بر سرش کوبیده و حرف حسابش این بود که میگفت تو الان تنها هستی زمان فرا رسیدن مرگت چه کسی تو را جمع و جور و دفن میکند .من را که میبینی دارای 5 پسر نازنین و گل دارم مرا تنها نمیگذارند و همیشه دو تا سه نفر همراهم و مونسم هستند تا دم مرگ و حتی پس از مرگ غم و غصه ندارم . روزانه این موضوع تنهایی و قصه مرگ و میر را مرتب به رخ شاهزاده میکشید .بیشترین اذیت و آزار روحی و ملامت را درمحله از زبان ماهی میشنید و تحمل میکرد . در مقابل شاهزده گاهی نشد دم بزند و عکس العمل و جوابی در برابر زیاده رویهای و گزافه گویی های بیمورد  ماهی بزبان آورد . در جواب فقط ادای کلامش خدا را شکر بود و روی گردان از رقیب دیرینه و نا سازگار و همسایه مورثی تمام عمرش بود . نا گزیر از پذیرش حرفهای نا خوشایند و دلسرد کننده ماهی ،زندگی  شاهزاده را در سراشیبی  تند  اما نفس بر ادامه می داد . تنها چیزی که او را منقلب میکرد طعنه های تلخ  بیجای همسایه بزرگوار بقول خودش بود . مانند اینکه با او پدر کشتگی داشت . از وارد کردن  آزار روحی  نه خسته میشد نه دست بردار بود . شاهزاده با خود میگفت خدایا این وضع تا کی ادامه خواهد داشت . دلخور بود از اقبال خود و دلرنجش از همسایه کناری که بی رحمانه او را سرزنش میکرد راه فراری هم نبود .هیچگاه بر خلاف اصول انسانی جوابی پس نمیداد که ماهی ناراحت شود عجب صبری داشت این شاهزاده . عجب رویی و عجب سماجتی داشت رقیب مقابل او . چند سالی بدین منوال  گذشت  . هر گز نزد کسی انتقاد و بد گویی ماهی را روا نمی دانست . فقط این دعای زیر لبی به او قوت  قلب میداد خدایا عاقبت  خوب و بد  هر فردی  را به خودش واگذار کن .قسمت نهایی سر کوفت و سرزنش از طرف ماهی برایش گرانتر می آمد که میگفت چه کسی عاقبت زیر تابوت تو خواهد رفت . با خود میگفت خدا داند چه اتفاقی در آینده بیافتد . از بس سخنان تکراری و نا امیدانه از ماهی شنیده بود داشت نگران و سر در گم میشد . شا ه کلید  سرنوشت زمانی رقم خورد که ماهی پیر زن  خانواده پر جمعیت همراه با خانواده  و یکی از کوچکترین نوه ها به قصد تفرج و گردش به دامان طبیعت روانه شدند . محلی دور از ابادی و دارای کوه و جنگل و چشمه و رودخانه به نیت گشت و گذار یک روزه شاد و خندان به حوالی جنگل انبوه و دارای آب جاری و سایه و نسیم خنک بهاری نوازشگر روح و تن ادمی دمی با آواز پرندگان، دور از مشغله و هیاهوی شهر و روستا به آرامش روح و روان رسیدند . پس از دمی استراحت و نوشیدن چای و میوه و کمی مانده به تدارکات ناهار همه اعضای خانواده بجز مادر بزرگ و نوه کوچولو از محل استقرار خود در دل جنگل شادمانه و گفتگو کنان منزل را ترک کردند . رفتند و رفتند و از جایگاه دو نفره در منزلگاه خیلی دور شدند و بدون دغدغه نیمی از روز را پشت سر گذاشتند . در ضمن شاهزاده هم که دلش از حرفهای ماهی به تنگ امده و خسته و  اواخر دل آزرده  شده بود ،تصمیم گرفت راه عاقلانه ی برای فرار از رویا رویی کمتر با خانم بزرگ ماهی در پیش گیرد . تصمیم نهایی وی این بود که به مسجد در آید و اوقات بیشتری از عمرش را صرف خدمت رسانی به امور ساده مسجد بپردازد . راه خوبی در پیش گرفت . کمتر با ماهی روبرو خواهد شد . اما اعضای خانواده خسته و کوفته از گردش روزانه به منزلگاه جنگلی بر میگشتند تا با میل کردن ناهار، دیر وقت عازم منزل شوند . وقتی به محل رسیدند خبری از مادر بزرگ نبود تنها نوه کوچولو گریان و خوابان در گوشه ی آنقدر نالیده و بعد خواب رفته بود . اینجا و آنجا برای پیدا کردن مادر بزرگ تلاش بسیاری شد اما انگار اب شده و به زمین فرو رفته بود تا اوایل شب تلاش و جستجو ادامه یافت اما اثری از وی نبود . پس از جستجوی 4 روزه جسد وی را با بد ترین وضعیت نیمه متلاشی شده دور تر از محل خیلی دور تر  از جایی که گمان و تصور نمیرفت پیدا شد . بالاخره با رنج و زحمت و تاب و تحمل بدون حضور فرزندان با همکاری تنی چند از افراد محلی بدنش را جمع و جور کردند و با اندک نفرات مراحل دفن او را به پایان رساندند . همه اهالی از حرف و حدیث مابین دو مادر بزرگ با خبر بودند .عاقبت دست روزگار چه کارها  که نمیکند. درست است گاهی  بی احتیاطی ما آدمها کار دستمان داده ولی همین  مورد هم بدست سرنوشت سپرده و نسبت داده  میشود . شاهزاده از زمان حضور در مسجد عزت و احترام کسب کرد ه بود صدها یار و یاور برای خود دست و پا کرد . عاقبت  یکسال بعد  هم شاهزاده در گذشت .اما صدها پیر و جوان و آشنا و غریبه بر ای ادای احترام بسویش شتافتند و با احترام بسیار در تشیع و مجلس یادبود او شرکت کردند و  نام و یاد او در یادها به نیکی بجا ماند .


سر انجام جمع زیادی برای اخرین بار با وی وداع کردند و یادش را گرامی داشتند .
نتیجه : گرچه شرح این داستان واقعی را به ظاهر می شنویم و گذرا از ان می گذریم اما نتیجه خوبی در بر دارد گاهی اوقات تنها با یک کلام افرادی را از خود دور و با یک کلام افراد را بخود جذب می کنیم چه بهتر که اگر قادر نیستیم افراد خوب را  بنحو احسن جذب کنیم ، پس بهتر این  که افراد را از خود نرانیم و لااقل متعادل باشیم .   در کل بنظر می اید در اوج قدرت مالی و توانایی و پشتوانه قوی تر نباید با غرور و تعصب و تکبر بیجا همنوع خویش را مورد ریشخند و تمسخر قرار داد ،شاید که نتیجه عکس در بر داشته باشد .خواسته و نا خواسته و نا صواب با سخنانی نسنجیده افراد را ناراحت نموده و تنفر برای خود و دیگرا ن خریداری وفراهم کنیم . شاید سرنوشت آنطور که پیش بینی و هدف نهایی ماست جایش تغییر کند و وارونه عمل کند .روزگار خوش .illha

داستان کلاه** کلاهی که هر گز بسرم نرفت - باد اورده را باد میبرد

اصطلاح - ضرب المثل ایلی (متنجنه )

داستان قربان قسمت اول- اجل برگشته میمیرد نه بیمار سخت 1

داستان و ماجرای کوتاه اسب ربایی من - نان و نمک بچش اما شکستن نمکدان هر گز

هزار داستان -عروسی نا فرجام زلیخا ، دختر زیبای ایل

هزار داستان :ابتکار مفید خانم آموزگار در کلاس و آموزشگاه

هزار داستان ::تر فند بازگشایی زبان ساحری که وانمود میکرد بطور مادر زادی لال است.

ماهی ,شاهزاده ,نا ,هم ,مالی ,وی ,و نا ,مادر بزرگ ,پس از ,جمع و ,خود و

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبسايت طايفه بزرگ گورگيج بیا برا خرید سفارشات لیدی نویر فروشگاه سارینا شاپ مطالب اینترنتی baby-mom رمان رایگان _ TOP20 دانلود کده ashpazkhooneh دنیای وب