به نام خدا
تصویر
های تزیینی ارسالی - توسط آقای بهرام میرزایی از قوم و ایل کردشولی در
منطقه زیبای چشمه رعنا ، کافتر و خنگشت ارسال شده است سپاس از ایشان و عکاسان تصویر
ها
فضای زیبا ، جالب سیاه چادر
هزار داستان : عروسی در دوسوی تالاب و ییلاق زیبا
راوی :
نام ها - اسامی در این داستان غیر واقعی است
قطعا بدین منظور مراسم عروسی های
فراوان در طول حیات ایل در آن قطعه زمین بهشتی سراسر سر سبز و دلربا بر
پا میشد . یکی از زیبا ترین دروازه های ورودی بهشت بغل گشوده
و از همه انسانها و جانداران بخوبی میزبانی و استقبال میکرد . داستان
کوهستان هم طور جالبی رقم میخورد. کوه پر از گیاهان معطر و مزه دار و
سبزیهای کوهی و خوراکی انسان و حیوان و به تبع آن مزه لبنیات در آمیخته با
گیاهان معطر درون ماست و کره و دوغ صبحانه ،سر شیر تازه و اغوز و دهها ماده
خوراکی نشات گرفته از برکت طبیعت بهاری ییلاق که بی نظیر بود و شادی آور .
سفره نان و نمک گشوده برای هر تازه وارد و تن خسته ای زبانزد غریبه و
آشنا بود . گیاهان
جاشیر و کما و کرفس کوهی و انواعی پیاز کوهی، قارچ وحشی سر آمد گیاهان
تزیین
کننده کوهستان و صخره ها ، در نتیجه مزه و طعم دهنده خوراکی ها بود . اما
مهمترین و مجلل ترین مراسم عروسی جوانان درآن برهه زمانی، سال های حضور
ایل در ییلاق در گوشه و کنار حواشی دشت و دامنه و تپه ماهور ها بنحو زیبا
ودلکش در یک قدمی برگزاری بود . تداراکات و نیاز مندی های مراسم
را با همیاری جوانان و افراد مبتکر و با تجربه در هر چه با شکوه بر گزار
کردن مراسم انجام و گرد آوری می کردند . محل بر پایی عروسی ها سالهای سال از
قبل مشخص بود شاید همه عروسی های اجدادی ایل اغلب در ان مکان بر گزار می
شد .
مکانی در محاصره آب های روان جویبار ها، چشمه ها و در نزدیکی تالاب فصلی و
تغییر مسیر جوی گذر اب کاریز ها برای تزیینات هر چه بهتر و روانتر و محیطی
با صفاتر از اقدامات دست اندر کاران جهت بر گزاری کامل مراسم بود . اب و
آتش ( سوخت ) از مهمترین عوامل و تشکیل دهنده و زیبا بخشی مراسم عروسی بود
. نقاط پوشیده از چمن سبز تیره و منسجم و پایدار برای
تعیین جایگاههای پذیرایی در قدمهای بعدی مهم بود . ولی تعیین روز و مهلت
بر گزاری بستگی به توافق دو خانواده عروس و داماد
داشت. همچنین بنا به رسوم کهن و تعیین تکلیف امور و اولویت های
مربوطه ، در آخر تقسیم وظایف هم با توافق انجام می گرفت . با همکاری
جوانان ایل بشکل خود جوش ، تقسیم کار صورت می گرفت تا هرچه
بهتر و راحتر مراسم آغاز شود و با نتیجه مطلوب خاصه و عامه پسند به پایان
برسد . اراده و توافق اولیه برای پیوند شویی دو زوج جوان جهت
همکاری و اسقبال عده زیادی از افراد ایل را در بر داشت . بجز محل نصب
چادر ها که
پوشیده از سنگریزه به انواع اشکال و طرح های هندسی تزیین میشد سایر قسمتها
کاملا پوشش چمنی داشت . این مکانها از سالها قبل طرح ریزی و شکل بندی شده
بود با اندکی تغییرات و تمیز کاری کاملا مهیا میشد . به سبب وجود اب و
چمنزار در منطقه خبری از خاک و گرد و غبار مزاحم نبود . هیچکس از محل مراسم
عروسی سوال نمی کرد اما دغدغه اهالی فقط زمان دقیق مراسم بود . پس از شور و
م و مذاکره نهایی زمان و مدت و نوع تدارکات پذیرایی بطور رسمی هفته
ها قبل از بر پایی اولیه مراسم در بوق و کرنا مانند شلیک توپ ، سرتا سر
قلمرو همه
خانوارها در گوشه و کنار و در دورترین مکانها پیچیده بود .خبر رسانی آنی
بعمل می آمد . خبر
عروسی دو بزرگ زاده تا آخرین نقاط پراکنده ایل دهان به دهان میگشت و همه
از زمان ان با خبر می شدند . این پیوند مبارک و میمون دو شاهزاده و بزرگ
زاده ایلی از طبقه ممتاز جامعه ان روز تنها جزو معدود مراسمی بود که ادامه
و روند ان را به حدود یک هفته شبانه روز پیش بینی ، تعیین و مقدر کرده
بودند . از
لحاظ امکانات مالی هیچ محدودیتی نبود.اما انجام و به ثمر رساندن مراسم و
پذیرایی آن همه میهمانان بسیار مشکل افرین بود . پیک شادی با اسبهای تند رو
به چند
گوشه در دور ترین نقاط ییلاق و استقرار ایل می تاختند، تا خبر مسرت بخش
پیوند مبارکی را بگوش همگان برسانند و قدو م مبارک خود را بر دیده نهاده
منت گذاشته تشریف فرما شوند. در نگاه بعدی همه مردم در انتظار دید و
بازدید هم صورت می گرفت . یک هفته قبل از آغاز آخرین اخبار
حتمی همچنان که ذکر شد مراسم دعوت شفاهی به تک تک فامیل دوست و آشنا و هم
ایلی ها با کمال احترام دعوت به پذیرایی بلند مدت میشدند . بر
اساس سنت ایلی و رعایت سلسله مراتب احترام به بزرگان وطیفه عمومی دانسته
که در هر حال بایستی در مراسم شرکت می کردند . این شکل مراسم خاصه
بزرگان و خاصان
ایل بود .از معدود مراسمی بود که باید نحوه ، شکل و اندازه جمعیت شرکت
کننده تا سالها در اذهان
مردم باقی بماند . شکل مرسوم عروسی ها برای افراد مرفه بعدی حد اکثر تا سه
شبانه روز و برای مابقی و اکثریت یک شبانه روز کفایت میکرد انهم با اجرای زمان کوتاه . اما همه سر شار از شادی و سرور و باب دل همه بود
. کیفیت و کمیت خیلی مهم بود در هر سه نمونه دوره و نحوه بر گزاری مراسم
عروسی،از تدارکات نصب و تزیین انواع چادر های عمومی و خصوصی و اشپزخانه و
چوب چی ها و نقاره زنها و چادر های ویژه گروه بانوان دست اندر کار گرفته
تا بقیه ،محل تجمع گروه رقاصان محلی و چوب بازان و سایر برنامه ریزی ها که
بگذریم ، از هدایای مدعوین و ورودی هدایای مالی و پولی تا هدیه میش و قوچ و
بره و شیشک تا کهره و چپش، حتی اسب و کره اسب برای تقدیم به عروس و داماد پیش کش می شد . نحوه پذیرایی با
گوشت فراوان در دسترس گله داماد و برنج خوش طعم و عطر چمپه محلی در
اشپزخانه مزین با وسایل روز و آتش و اجاق و کوره های متعدد و بلند جهت
تامین روشنایی تمام شب،دوری یا سینی های معروف به لار کش
که دو نفر بسختی
ان را به محل پذیرایی حمل میکردند ، دیگهای خوروش محدود به قیمه پلو و لای
پلو با مخلفات لبنی و تزیینات با گیاهان خوش بو و طعم کوهی و گستردگی سفره
های پارچه ای سنتی یکپارچه در گستردگی سیاه چادر های با تزیینات گل و
گمپل و رد و بدل شدن سینی های چای و یژه در استکانهای یکرنگ و یک مدل از
نوع دیگر تدارکات بود که برخی اوقات خبر از یک جشن نه چندان سلطنتی و غیر
قابل باور حکایت میکرد . در این میان شکل دیگر اسراف بو ضوح دیده میشد،انهم
درحد انبوه و فاجعه . گودالهای ویژه ریخت و پاش و ریز اضافی گوشت و
پلو برای مدفون کردن و جلو گیری از فساد و بوی نا مطبوع تعبیه و آماده دفن
بود .
بریز و بپاش در حد غیر متعارف به چشم می خورد . یک عروسی لوکس و به تمام معنا
خارج از عرف قرار بود با طرز بی سابقه شکل بگیرد . چند نمونه از ان را
سالها ی قبل ایل تجربه کرده بود این یکی را با شکوه تر و بی سابقه تر در
فراهم کردن تدارکات پیش بینی میشد . البته دعوت انجام شده بود و با وجود سه
روز مانده به اغاز عروسی و تدارک چند دست نوازنده و کوبنده ( ساز و نقاره
چی )
در محل های از پیش تعیین شده برای هر گروه تدارکات چی می نواختند و شادی
بر قرار بود . البته شادی قبل از شروع عروسی خود حال و هوایی استثنایی داشت
. همه شاد بودند . غم از ایل بر بسته بود. آنان که پدر ار دست داده یا هر
عضوی از خانواده و فامیل خود را در زمره فوتی ها داشتند ، غم دیده ها پس
از سالی برای اولین بار شادی بر لبان انها جاری می شد و مقدمه عروسی های
متوقف شده قبلی به سبب فوتی های احتمالی بعد از این مراسم متعاقب آن دوباره
از سر گرفته می شد . با انهمه تدارکات و تل انبار کردن لوازم و انبار
هیزم و نصب صدها چادر انسان را بیاد اردوگاه جنگ تمام عیار پیش رو می
انداخت. فقط قوا
و نیروی و سلاح کم داشت . دقیقا هدف ذبح صدها راس گوسفند چاق و با
حال(فربه ) و
چند تن برنج و نخود و مخلفات تهیه و پیش بینی برای پخت خوراک پذیرایی در
حد مطلوب از مردم اماده شده بود . کله قند سالم در عدل های جداگانه در
انبار صحرایی در زیر سایبانهای زینتی مراسم تل انبار شده بود . هر چادر هم
دارای سر
پرست و تدارکاتچی خاص پذیرایی داشت . بهر صورت تنها یک روز مانده به شروع
مراسم عروسی بنظر همه چیز طبق روال عادی
و خوب پیش میرفت . تنها یک تفاوت در
این عروسی به چشم می خورد . به سبب چشم اندازهای زیباتر و محل برگزاری
مراسم کهن در ضلع جنوبی ، نه تنها آن عروسی بلکه همه مراسم در محل
اقامت شاهزاده خانم بر
گزار میشد. تالاب مملو از اب آبی با سزینه های سبز و آسمان
بیکران آبی تر از هر زمان و مکان ، به حرمت و ارزش مکانی عروس می افزود .
تالاب، دشت و چمنزار و
محل استقرار ایل را بدو بخش شمالی جنوبی تقسیم کرده بود . برای ارتباط با
منزل اقا داماد باید محیط خشکی بخشی از اطراف تالاب را دور زد و از راه
خشکی پس از
حدود یک و نیم ساعت سواره طی کرد تا بدانجا رسید . این مورد تنها مشکل
دسترسی جغرافیایی
بین آن دو خانوده بود . چنانچه گفته شد قرار بود این عروسی طولانی ترین و
پر
هزینه ترین و زبانزد ترین عروسی در ایل باشد. همه لحظه شماری می کردند از
همه مهمتر گروه نو رقاصان و چوب بازان روی پا بند نبودند . تنها
یک روز مانده بود تا طبل خبر ساز اغاز عروسی به صدا در آید و جریان یک
هفته ای مراسم شکل خود را بدست اورد و روند انجام امور پی گیری و ورود
مهمانان اغاز گردد . اما در اخرین صبح روز جلسه می دو خانواده بزرگ ایل
بر سر موضوعی خاص ،و زیر بار نرفتن یکی از رسوم ایلی از طرف خانواده عروس
روابط در حساسترین زمان ممکن تیره و از قرار معلوم مراسم متوقف و بکلی بهم
خورد . چه
زحمتها که دیگران برای رسیدن به شادی جوانان و ایل متحمل شدند و چه هزینه
ها و تدارکات از راهای دور در یک نقطه فراهم شده بود انگار هیچ از هیچ آب
از آب تکان نخورده بود .اجساسات عمومی را چه شد و چگونه و چه کسانی پاسخگو بودند ؟ توقف
مراسم سبب شرمساری در برابر میهمانان هر دو خانواده بود . یا از راه
های دور درمسیر
مراجعه بودند و در نتیجه برخی اهالی دور دست که سعی داشتند زودتر برسند ،
و آنها که قرار بود فردا با بهترین شکل و شمایل و
لباس زیبا و با آرایش و پیرایش دلپسند با آمادگی خویش در خور یک عروسی تمام
عیار ایلی از تمام نقاط دور و نزدیک عازم
شوند و چند روزی را بدور از نگرانی و غم و غصه ،گرفتاریها خوش بگذرانند
از
هم پاشیده شد .مانند دعوت به عروسی ، همچنین با خبر ساختن توقف مراسم با
آن همه دعوتی انجام شده صرف نظر از زشتی و بد انگاری، کار سخت و دشوار بود
دوباره پیک فرستاده و با اظهار تاسف منع دعوت را به اطلاع انان رسانند
،برای جلو گیری از اتلاف وقت مردم جنبه دیگر واقعه بود . تا بیش از این
خجالت زده نشوند باید مردم را از هر دو قبیله با خبر سازند .گرچه خبر توقف
مراسم بطور غیر رسمی آنی پخش شده بود . خبر بهم
خورد ن عروسی دو شاهزاده مانند شروع ان عینا مانند غرش توپ در کلیه
قلمرو ایل پخش شد ، حتی به دورترین نقاط منطقه خبر نا خوشایند از عدم حضور
به مرسم قبل از رسیدن قاصدان رسیده بود . مردم
انگشت به دهان شدند و متعجب چه مشکلی پیش آمد کرده است . هر کس در تخصص و
پیش
داوری برای خود و در مجامع خودی بحث کارشناسی را پیش کشیده بودند . تردد
بین دو خانواده ممنوع شد و روابط بکلی قطع . اما دلهای دو جوان عاشق و
معشوق به یکدیگر گره کور خورده بود.قرار بود فردای ان روز همه دور هم
باشند و شادی کنان موجب شادی اهالی شوند که ناگهان متوقف شد. خبر از این بدتر وجود
نداشت .بعد از سالی (جدایی )دوری ساکنان از هم موجب به یکدیگر رسیدن و دست ، رو
بوسی روسای قبایل و دوستان و خانواده ها با یکدیگر، جور
دیگری رقم خورد انهم به بدترین شکل موجود . اما یک موضوع مهم اینکه هر دو ی
پسر و دختر همدل و هم رای برای بهم پیوستن بودند .هر دو شدیدا خواهان هم
بودند و طبق قول و قرار به هیچ وجه دست بردار نبودند . اما پس از وقوع
حوادث
اخیر چگونه این امر اتفاق می افتاد معلوم نبود . چگونگی رفت و امد و خبر
رسانی و خبر گیری بزرگترین مشکل سر راه دو فرد عاشق پیشه بود . مدت دوسالی
بود
که در گیر مسایل اولیه خواستگاری و امد و شد و گفتگوهای بین دو خانواده
کشدار شده
بود . در این اوضاع ناگوار دوری از یکدیگر ، مهمتر خبر رسانی به دختر بود که در مخیله
پسر دور میزد . داماد تصمیم قطعی خود را برای پیوستن به یار خود را گرفته
بود . بیش از این جفا در حق من سزا نیست . حال که انها سنگ اندازی کرده
اند ، بطور سری باید فردی را می فرستاد که ماموریت مهم خود را به اطلاع
عروس خانم برساند . به ناچار دست به
دامان یکی از افراد خوش سابقه شد که دستی هم در نوازندگی داشت مورد خوبی
بود .فرد بیطرف و بی منظور را انتخاب کرد و با شور و م در پی ارسال
پیام
مخفی خود به عروس تنها مانده در آنطرف دور از وصال و مقصد نهایی عروس بود
. بعد از دو روز که گزینه های موجود را مرور کردند نتیجه متناسب و مناسب
برای پیام رسانی اتخاذشد . وی در لباس افراد فقیر با پیامی شفاهی و
با تغییر هویت ، روانه منازل بخش جنوبی دریا و تالاب شد . به امید گرفتن و
مفید بودن نقشه خود در انتظار نشست .دلهره و نگرانی جانش را به لبش رسانده
بود افکار پریشان و تخریب کننده وجودش را فرا گرفته بود حال چه میشود ایا
او موفق به انجام ماموریت خواهد شد یا هویت و نقشه او بر ملا
میشود . عواقب موفقیت و یا عدم موفقیت چه خواهد بود .دل به دریای درون زد و
بیخیال خود را مشغول سوار کاری در دشت نمود . در فرصت یک روزه تعیین
شده انتظار داشت که
قاصد عازم شده ماموریت خود را انجام دهد و جواب ان را باز گرداند .تا پسین هنوز خبری از او نشد . اما بشنویم از حال و اقدام قاصد سردار خان داماد : قاصد پس از سوار شدن بر اسب
کهر دور دریاچه را دور زد و در حوالی آنجا در نیزار ها اسب را مهار و بسته کرد. و
لباس ویژه فقیرانه پوشید و با چوب دستی ،لنگان لنگان راهی چادرهای بخش جنوبی شد
. از این ماجرای مخفی کاری سه نفر خبر داشتند نفر سوم مهمترین نقش همانا در پیام
رسانی داشت .سردار انطرف رود ها و آبها و شیرین
این طرف بی پشتیبان ،
یک مامور مخفی طی سفر یک روزه با ترفند خاص خود در پی پیام رسانی بود .
این نحوه شکل و شمایل فقیرانه بهترین حالت نفوذ به
منزل شیرین بود . یکی یکی منازل را با کمی باب سخن حماسی دلسوزانه سرود و
وارد دومین و آخرین منزل از آن شیرین و دار و دسته پدر عروس و محل مورد نظر
شد . تا اینجا نقش خود را خوب بازی کرده بود . مسئله مهم پذیرش خانواده
شیرین بود که ترس داشت شناسایی شود و کار خراب از آب در آید .عقوبت
سنگینی هم در
بر داشت . خانواده شیرین بویژه پدر یکی از زیرک ترین افراد قبیله بود
.ساعات
نیم روزی وقت خوبی بود تعدادی از افراد ایل به شک افتاده بودند که این
دیگر کیست و برای اولین بار در ایل ظاهر میشود اما زیاد توجه دیگران را جلب
نکرد . اگر چه در حالت عادی برای همه شناخته شده بود اما در هنر پنهان
کاری در ایل لنگه نداشت . عناصر نفوذی پیوسته در همه جمع ان دوره کم و بیش
وجود داشت به دلایل فراوان کارهای سری دیگری را مد نظر داشتند و انجام می
دادند .این خبر چینی تمامی نداشت چه در کار خیر و چه در دیگر امور وجود
داشت . در نگاه
اول شروع به رجز خوانی کرد و اشعار محلی و حماسی را با اواز سر داد و طلب
اب کرد . در سرا پرده منزل شیرین خبر هایی بود . همه به اضافه چند زن و مرد
میهمان او را در بر داشتند و قاب نصیحت باز بود و پند و اندرز برایش باز
گو میشد. بانوان باب گفتگو را شروع و اقایان خاتمه میدادند . مجال نفوذ در
جمع انها سخت
بود . اما شیرین که توجه به دور و بریها نداشت و متفکرانه در پی کسب خبر
های خوب سیر می کرد بیشتر به گفتار او دقت میکرد . بدون شک همه بد جوری از
اتفاق هفته های پیش و بر هم
خوردن مراسم دلخور بودند و سعی در جبران عواقب ان داشتند .
چگونه خبر رسانی کند و چطور مطلب را به او بفهماند، کار سختی بود . اطرافیان به هم
خوردن عروسی را به نصیب و قسمت مرتبط می دانستند و فعلا نخست ، خانواده
داماد و سردار و
دوم نصیب و قسمت محکوم اصلی بود . مرتب به شیرین دلداری می دادند بهتر شد
جوانهای لایق تر او بسیار است و از این حرفها او را فعلا مشغول میکردند .
با وجود دلخوری از وضع حادث شده توجه چندانی به آواز او نداشتند . حوالی
ظهر و وقت ناهار بود پدر شیرین با وجود گرفتاری
بسیار در مقابل میهمانان دستی به کمر زد و گفت چیزی به بنده خدا بدهید تا
راه خود را بکشد و برود . اما قاصد سردار، مهمترین ایده و کارش رساندن پیام
به شیرین بود باید به هر بهانه شده خود را در منزل معطل کند . از دست
مهمانان
گرانقدر و فامیلی شیرین که برای تسکین دل خانواده از بهم خوردن کار خیر
امده بودند نه تنها کاری بر نمی آمد بلکه مزاحم قطعی هم بودند . برای
قاصد کار کشته و با تجربه رساندن پیام
از میان سد محکم اطرافیان سخت و ناشدنی به نظر می آمد . در ملا عام کلامی
گفتنی
نداشت . اقامت وی در منزل انها بیش از حد انتظار بطول انجامید شاید قضیه
شک بر انگیز شود و حدس و گمانهایی به فکر و ذهنشان خطور کند . اندکی بعد
وقت نهار فرا رسید و در ان وضعیت بر خلاف مرام ایلیاتی ها بود مهمان را هر
که باشد بدون تعارف ، پذرایی و نهار یا شام انجا را ترک کند . مرد ژنده
پوش کنار سفره
نهار نشست . با اشاره پدر خانواده پس از اتمام پذرایی باید جوری شر او
را در این وضع پیش
امده کم کنند .قاصد هم از وضعیت موجود حد اکثر استفاده را بنمود . دنبال
راهی برای خبر رسانی در ذهن نقشه می کشید . امان از دست پدر و
مادر شیرین بوی خیانت را حس کرده بودند . مرتب ظاهر آقلی
قاصد را زیر نظر داشت . شاید مشکوک شده بودند .
آقای میرزایی در جمع دوستان و فامیل در بهار دو سال پیش - جهت تزیین ارسال شده است- منطقه ییلاق کردشولی
نمایی از ییلاق کردشولی و تلاش بانوان ایل در دو سال اخیر
گروه میهمانان و
خانواده شیرین را تحت محاکمه و محاصره دوستانه داشتند .ادامه دارد
داستان کلاه** کلاهی که هر گز بسرم نرفت - باد اورده را باد میبرد
اصطلاح - ضرب المثل ایلی (متنجنه )
داستان قربان قسمت اول- اجل برگشته میمیرد نه بیمار سخت 1
داستان و ماجرای کوتاه اسب ربایی من - نان و نمک بچش اما شکستن نمکدان هر گز
هزار داستان -عروسی نا فرجام زلیخا ، دختر زیبای ایل
هزار داستان :ابتکار مفید خانم آموزگار در کلاس و آموزشگاه
هزار داستان ::تر فند بازگشایی زبان ساحری که وانمود میکرد بطور مادر زادی لال است.
های ,عروسی ,، ,مراسم , ,ها ,و با ,خود را ,شده بود ,را به ,و در ,هزار داستان عروسی
درباره این سایت