به نام خدا


داستان بعدی


هزار داستان :سفر کوتاه برون شهری و پر از درد سر با مینی بوس 


طبق معمول کاستی ها و ناهماهنگی در نگارش را بر ما ببخشید . اینهم نوعی سبک نگارش است دیگر !


هزار داستان :


پنج انگشت دست مانند یکدیگر نیست


- اشاره به  خوب و بد .

این داستان بر اساس واقعیت نگارش شده است !

 اصطلاحات بازار و میدان خرید و فروش دامها - صرف نظر از شکل و اندازه  به محل  نامبره میدان گفته میشود

جلاب = هر نوع دام سبک و اغلب گوشتی و فربه وآماده  ذبح در کشتار گاه یا قصابی - برخی دام سبک و داشتی برای نگهداری هم محسوب میشود

خر = خریدن - خریدار 

جلاب خر = خریدار و فروشنده هر نوع دام اهلی اغلب دام سبک

چوب دار = نوعی شغل دوره گرد  در   محدوده  صحرا وزندگی  عشایر که کارش معامله دام است خرید و فروش دام . به سبب همراه داشتن چوبدستی یک ابزار کار به این نام معروفند

مال = به  کلیه دامها اهلی از قبیل دام سبک و سنگین حلال گوشت و غیر حلال گوشت گفته میشود البته در برخی مناطق و فرهنگها  تفاوت وجود دارد

بهر حال چوبدار و جلاب خر از اقشار زحمتکش و گمنام جامعه هستند که شب و روز در تلاش و جمع آوری دامهای پراکنده در دور ترین نقاط جغرافیایی و به فروش رساندن  در محدوده ی مناسب  به کشتار گاههای مجاز و قصابی ها هستند . نوعی واسطه در معاملات روز مره برای فراهم کردن گوشت قرمز به بازار مصرف از قدیم ا لایام  رونق داشته است

ماجرای قربانی کردن حیوان و جفا ی قبل از قربانی

راوی : معمولا قربانی کردن گوسفند در روز عید سعید قربان برای بسیاری از خانواده ها مرسوم بوده و هست . مسلمانان در همه کشورهای خود به این عمل به پیروی ازدستورات  اسلام قربانی و جشن می گیرند  . چه انها که به حج مشرف شده و استطاعت مالی دارند و چه انها که استطاعت مالی برای اعمال قربانی دارند .معمولا قربانی گوسفند دارای اداب ویژه است که طی مراسم خاص  ان را بجا می آورند . داستان ان برای همه روشن است . قربانی گوسفند بیاد اسماعیل و بیاد حج ابراهیمی  هرساله در ماه ذی الحجه اتفاق می افتد . حاجیانی که به مکه مشرف شده اند اعمال را در مکه و انها که در خارج از سرزمین وحی هستند خود قربانی را انجام میدهند .اما داستان یک شبانه روز ماقبل عید قربان " بدین ترتیب یک روز مانده به عید سعید قربان با یکی از دوستان با وانت راهی محل خرید و فروش دامها شدیم  .میدانی گردو وسیع دو برابر زمین بازی فوتبال و زمینی خاکی با حصار کوتاه و بسته و دارای نگهبان کنترل ورود و خروج بود . اما درون ان  دسته های گوناگون با جمعیت دام های جورا واجور و کوچک و بزرگ و با چوبدارهای حافظ انها بچشم میخورد . بنظر پر کارترین روز میدان مال فروشی و شلوغترین ایام خود را پیش رو داشت . به خاطر فرا رسیدن عید سعید قربان از تمام نقاط دور و همجوار هر دام قابل فروش را در ان محل جمع اوری کرده بودند .برای کم نشدن وزن دامها از هر گونه خوراک دام شامل جو یونجه و علف  و اب کوتاهی نمی کردند  .البته برخی متوسل به راههای اضافه وزن میشدند  وبا خوراندن اب و نمک   در نتیجه اشتیاق  ،دام ها را سنگین تر میکردند  .  در این صورت اندکی سود اضافی به انها تعلق می گرفت .وضع بازارفروش دام ، پر سر و صدا و دارای افراد چوب دار و جلاب خر ها از سراسر مناطق به میدان بزرگ شهر دور هم جمع شده بودند و با مشتری چک و چانه مفصل میزدند . برخی از انها به قول معروف از هر دو طرف فروشنده و خریدار اصطلاحا  دندان گرد می گفتند ،که ابدا و هر گز از قیمت مال خود کوتاه نمی آمدند و به سختی با مشتری توافق می کردند (خریدارها  ). بر عکس دامها  ی آنها  (اغلب  گوسفند )  از گونه خوب و عالی بنظر می آمد  . خریداران با توجه به امکانات مالی و توان خرید به همه دسته های   دام فروش  سر زده ،بازدید  می کردند  تا سر انجام  گوسفند یا بره یا  دام مورد نظر خود را انتخاب روی  باسکول گذاشته، خریداری و به مقصد راهی میشدند . مهمترین عامل در این معامله توافق طرفین بر سر قیمت بستگی به نوع دام و گونه چاق و لاغری ، قیمت ها متفاوت بود . برخی هم از باسکول و وزن صرف نظر و روی پا معامله می کردند، به اصطلاح میدان دام و چوبداری چکی با یکدیگر به توافق می رسیدند   . البته در نوع داشتی (نگهداری  برای شیر دهی و بره زایی ) و دامهای لاغر تر بیشتر به این مقوله می پرداختند . همه چوبدار ها و جلاب خر ها چوب ویژه بر کول و دست داشتند ،جهت راحت به دام انداختن بره ها و بز غاله ها هنگام پسندیدن مشتری به ان وسیله حلقه دار نیاز مبرم داشتند . (کلاک  )  اما علی رغم فروشنده و خریدار دام  نام جلاب خر معمول تر بود تا جلاب فروش . انها هم خریداری می کردند  و هم فروشنده بودند  . قشر خاصی از جامعه و تقریبا واسطه بین دامدار و کشتار گاه و خرده عرصه دام به  میدان خرید و فروش  مال و دام بودند . بطور تقریبی سن و  وزن و مرغوبیت دامها را با حدس درست با اندکی خطا می دانستند . بعضا با دو دست زیر دست و دو پا انرا از زمین ده سانتی بلند می کردند و وزن دقیق هر دام  را بیان می کردند . چنانچه روی باسکول (کیل ) گذاشته می شد  وزن تقریبی آن درست بود .اهل فن و کار ویژه خود بودند .  این بازار از قدیم الایام همراه با پدید امدن دام وجود داشته است و منبع سود آوری، منبع  نان آوری برای تعداد زیادی را بوجود می آورد ند. عده ای سود باسکول داشتند  .عده ای سود نگهداری و عده ای سود خوراک دام و عده ای سود کرایه حمل و نقل عایدشان میشد  .به قول خود سفره ی برای تعداد زیادی گشوده شده و همه به نحوی  از برکت آن بهره می بردند .حال و حکایت میدان دام  خود داستان خاصی برای خود در بر دارد که مجال گفتارش اینجا نبیست . میدانهای فروش  دام  ابتدا در نقاط مرکزی شهر قرار داشتند و با توسعه مناطق شهری و با تمهیدات شهر داری ها به نقاط امن و حاشیه شهر ها منتقل شدند جهت در نظر گرفتن بهداشت محیط و بهداشت همگانی از مراکز  پر جمعیت فاصله گرفتند هر چند خود از پر تجمع ترین مراکز خرید و فروش بودند و گاها هنوز هم وجود دارد . با وجود تا سیس کشتار گاهها اما میدانها و بازار مال و دامی به صورت غیر منتظره ای گرم و پر جنب و جوش بود .بخصوص در ایام جشنها و عید قربان از جمعیت ورود و خروج  خریداران و فروشندگان  بسیاری بر خوردار بود . اما به داستان اصلی خود بر گردیم .یک روز مانده به  عید قربان  هم چنان که ذکر شد ،ما  نیز مانند دیگران قصد خرید گوسفند  داشتیم . تصمیم گرفتیم از میدان دام بازدید و یکی از آن بره های مورد نظر خود را خریداری و به منزل ببریم  . درحالی که  دور همی خانوادگی    روز عید قربان  داشتیم . بنا  ،بر این بود که مزایای گوشت قربانی را بین  تعدادی از فامیل و در و همسایه  ها تقسیم کنیم .هر سال طبق معمول یادی از انها به جهت نذر و نیاز داشتیم . به اتفاق دوستم که سر رشته و چم و خم در این کار داشت، با وانت راهی مرکز خرید و فروش دام در حاشیه شهر شدیم . ان روز غوغایی بود گروه گروه دامهای سبک از همه نقاط به سمت ورودی میدان سرازیر بودند از ساعات اولیه صبح خریداران و فروشندگان به بازار مراجعه می کردند و هر چه به میانه روز نزدیکتر میشد انبوه دام و خریداران اضافه میشد . انقدر بازار شلوغی بود که کار انتخاب را سخت کرده بود. نزدیک به یک ساعت فقط در میان دسته و گروه دامها برای انتخاب یک بره قوچ  گردش و چرخش کردیم تا بتوانیم گوسفند مورد پسند خود را انتخاب کنیم . دامهای مختلف و چند رنگ و چند شکل به وفور در دسته و گروه  بودند . افراد و  صاحبان مسوول آنها در حال مجادله بر سر قیمت بودند تعدادای قصد داشتند نقد و نسیه معامله کنند . دوستم در هر دسته با  قیمت و دست مالی بر کمر بره ها انها را برسی و چاقی و لاغری را برسی میکرد . به دنبال بره چاق و تنگ =teng و سالم و بدون رنگ و علامت و حتی بدون بریدگی گوش و داغ بر پیشانی بودیم . رنگ و روی تمیز و آراسته تر نیز  ملاک انتخاب ما بود . سر انجام با همفکری دوستم یکی از سالمترین و چاق ترین انها را انتخاب و روی باسکول گذاشتیم و وجه قیمت را پرداختیم . ما چند بار گوشزد کردیم این بره جهت قربانی است باید از هر نظر سالم و بی عیب از لحاظ ظاهری  و درونی باشد وتا نذر و نیاز مقبول درگاه حق تعالی قرار گیرد و فروشنده هم در هیا هوی  بی اندازه مشتریان، قول صریح داد که چنین است و چنان و همه خاطر ها جمع باشد ان شا الله قبول باشد ما هم ضمن تشکر و خدا حافظی بره قوچ سفید رنگ  و فربه را بالای وانت گذاشتیم و با خوشحالی و مسرت از میان فوج جمعیت به ارامی محل میدان را ترک گفتیم . در بین راه نقشه می کشیدم سر تقسیم گوشت قربانی فردا برای کسانی که مستحق گرفتن گوشت قربانی بودند در  فکر و ذهنم شماری از نذری بگیران را  سبک سنگین میکردم . تعداد زیادی را فعلا در ذهن خود آماده داشتم  .از این نظر شاد تر بودم که امسال گوشت بیشتری  به افراد بیشتری تعلق خواهد گرفت . در افکار حول و حوش قربانی و عید فردا بودم که به مقصد رسیدیم . گوسفند را پیاده و در کنج حیاط منزل رها کردیم و اب و علف هم برایش تهیه کردیم و در انتظار فردا در عصر ان روز به دور همی ها ادامه دادیم . همه خوشحال از فرا رسیدن عید قربان بودیم و  با صدای بره  گاه گاهی دوباره بفکر قربانی فردا می افتادیم .زبان بسته آرام و قرار نداشت . کم کم شب از راه رسید اما متوجه شدم حیوان به آب و علف لب نزده است . هر کسی چیزی می گفت . یکی دوری از دوستان و فامیلش و دیگری از قربانی فردا خبر دار است . ان دیگری میگفت ناز دارد و خلاصه هر عزیزی در شامگاه دور همی فرمایشی و سخنی در این باره میفرمود . ما هم دلمان نخواست ،راضی به نگران ساختن جمع حاضر شویم  و سخن کوتاه و همه به سمت استراحت  رفتند هر چند تا دیر وقت به شادی و مراسم عید فردا می اندیشیدند . اما  اواخر بعد از  نیمه شب   ناله حیوان بلند شد و پی در پی داد دردمندی سر می داد . جمع خانواده و میهمانان فامیلی را از خواب گران بیدار کرد با شتاب به سوی حیوان دویدم و متوجه شدم اخرین نفسهای خود را میکشداز ترس حرام گشتن حیوان ،   ذبح بی موقع انجام گرفت . هنوز سه  ساعتی تا طلوع و روز عید مانده بود  ناراحتی ما دو چندان گشت تا لحظاتی قبل زنده و سر حال بود، حال چه اتفاقی افتاده ، چه بلایی به سرش امده که تا چند ساعت دیگر تا روز عیدا را  تحمل نکرده است . قضیه تمام شد و همه دوباره با همان اخرین حس و حال به رختخواب و ادامه اتفاقات روز همه جا را سکوت فرا گرفت . قرار بود فردا صبح مراسم و آداب قربانی همزمان با  عید سعید قربان با قربانی گوسفند انجام گیرد.  آن مرا سم سرمه کشان در چشمان بره و آینه و اب و ذکر دعا در مقایل آن   و کارد مخصوص ذکر بر ان خوانده شده همه از قلم افتاد . اما همه چیز تغییر کرد و برنامه بکلی با مردن بره بهم ریخت . فردای مقرر  ، باز  از راه رسید و با عجله سراغ دوستم رفتم تا با کمک او آنرا گوشت و پوست نموده و به نیت تقسیم نذر را انجام دهیم . اما زمانی که تا نیمه به پوست رسیدیم دهان ها از تعجب باز مانده و زبان دیگر قادر به چرخش نشد . با کمال دقت و تعجب متوجه  علت مرگ ناگهانی حیوان شدیم . بی انصاف و بی وجدان و بی آدم های طماع و سود جو ببین چه بلایی سر حیوان بیچاره  آورده بودند . همه کارهای نا پسند  و ناجوانمردانه بخاطر سود اندکی بوده است که حیوان شکنجه و زجر بکشد . برای اضافه شدن وزن ، مرتب به حیوان خوراک زیادی داده بودند اما اجازه تخلیه مواد زاید از بدن حیوان بیچاره را نداده  بودند  و با ترفند ظریف و خلاف کارانه موجب  عدم تخلیه حیوان شده بودند .بدرستی معلوم نبود چند روز پیش این عمل انجام شده بود .  هر نوع تخلف و جفا در حق حیوانات دیده بودم اما این یکی را هر گز . همه ناراحت از زجر و بلای یی که سر حیوان در آورده بودند،شکه و شاکی بودند .بعلاوه  حس اعتماد  به فروشنده و قول مساعد و تضمین از سلامتی آن دام و صدها دام دیگر مرا  به عذابی آزار دهنده مبتلا کرد . قول صریح و قاطع از سلامتی  صاحب گوسفندان قربانی و مابقی ماجرا . ،  به بدترین حس از بهره بردن از قربانی عید قربان و غرق در افکار،متحیر از  ستمکاری و سود جویی  برخی آدمها  دچار شدم . آن عید را به کام ما تلخ بمانند  زهر کشنده ساخته بود  . بیشتر به جهت کار غیر انسانی و شکنجه حیوان برای سود جویی ناراحت کننده بود . بلافاصله با دوستم عازم میدان شدیم تا فرد خاطی و سبب کارش را جویا شویم . اما همه بودند الا ان دسته و گروه متخلف، به باور ما همان شبانه دامها را فروخته و محل را بدون جا گذاشتن رد پایی ترک کرده بودند. کسی ان دو مرد متخلف را هر گز در میدان و بازار محلی فروش دام نمی شناخت . انگار غریبه هایی بودند که از راه دور امده بودن و پس از اتمام ماموریت کثیف ی و مال اندوزی  اندک   در کنار حیوان آزاری  و سخترین جفا در باب   گوسفندان از حق طبیعی زنده ماندن انان دریغ ورزیده بودند  . حال سوال اینست که ایا در قانون برای چنین اعمالی زشت و کثیف و ی در آمال مال اندوزی به قیمت زنده جان دادن حیوان که خود نوعی شکنجه و حیوان آزاری به قصد سود بیشتر باشد  پیش بینی شده است یا نه؟ . اینهم از موارد کمیاب در کسب سود از راه خلاف و حرام است تا ببینیم نظر قانون و حکم و سزای این اعمال توسط حکم قاضی چه باشد . متا سفانه هنوز هم هستند افرادی که دست به کارهای نا متعارف و خلاف عرف و شان انسانی و قانون می زنند و سپس صحنه جرم  را بدون رد پا یی ترک می کنند .  طمع و ستمگری در  حق  موجودت بی زبان  چقدر سنگین و غیر قابل تحمل است . البته چگونگی آشکار کردن عمل غیر انسانی ان فروشنده دام بسیار درد آور است و از بیان و اشار ه ان خوداری شده است تا خاطر دوستان بیش از این مکدر نگردد .  مواظب سلامتی خود و خانواده باشیم . خدا نگهدارتان .  

 

 

 

 

داستان کلاه** کلاهی که هر گز بسرم نرفت - باد اورده را باد میبرد

اصطلاح - ضرب المثل ایلی (متنجنه )

داستان قربان قسمت اول- اجل برگشته میمیرد نه بیمار سخت 1

داستان و ماجرای کوتاه اسب ربایی من - نان و نمک بچش اما شکستن نمکدان هر گز

هزار داستان -عروسی نا فرجام زلیخا ، دختر زیبای ایل

هزار داستان :ابتکار مفید خانم آموزگار در کلاس و آموزشگاه

هزار داستان ::تر فند بازگشایی زبان ساحری که وانمود میکرد بطور مادر زادی لال است.

دام ,قربانی ,  ,ها ,بودند ,روز ,و با ,خرید و ,و به ,خود را ,و فروش ,برای تعداد زیادی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبگردی آسان مقالات و اخبار تخصصی سئو ILIYAD خاطراتِـ پرتو مدیریت بازاریابی و فروش املاک و مستغلات- مشاور املاک-بازاریابی مشاور املاک طراحی وب سایت وب اور naswert خرید اینترنتی landofthecreation حقیقتی که بماند ،نماندن و گذر است